کاکه شش پر، در زمان پادشاهی امیر حبیب الله خان – که لقب
سراج الملت و الدین را هم گرفته بود – کاکه نامدار شهر کابل
بود. زن و مرد و پیر و جوان و کودک پایتخت، او را می شناختند.
می کوشید که مهربان و دست و دل باز باشد و همواره کاری
بکند که دلی را شاد بسازد. واما شبی، در گل باغ کابل، پرنده یی
در زنده گی او راه یافت و زنده گی اش را، یک سره، دگرگون
ساخت. پروبال این پرنده شگفت و زیبا، رنگهای رنگین کمان
را داشتند و بر سرش، تاج کوچک هفت پری بود- مانند رنگین
كمان. دم دراز و دلفریبش نیز، به رنگ رنگین کمان بود:
سرخ، زرد، بنفش، آبی و… چند تنی به مادر او گفتند که این
پرنده، زنده گی کاکه شش پر را تباه خواهد کرد؛ اما او خودش،
پرنده را همچون آیتی رحمت میدانست که زنده گی اش را رنگ
و غنا بخشیده بود. پرنده سخت خردمند بود؛ مانند آدمیان
سخن می گفت و از بسیار چیزها آگاهی داشت.
متن پشت جلد کتاب
Reviews
There are no reviews yet.