پیشگفتار
کتاب «خاطرات زندان؛ سرگذشت و چشم دیدها» روایتی دست اول
از رخدادها و رنج های تلخ و غم انگیزی است که چهاردهـه قبـل، در
سالهای نخست حاکمیـت حـزب دموکراتیک خلق، بر مردم افغانستان
روا داشته شده است. نویسنده ، رخدادها را از پیرامون به سوی مرکز روایت
میکند. نخست از حال و هوای روستا می نویسد؛ از رنج ها و فضای مسلط
بردهکدهای دوردست اما درگیر با تحولات افغانستان؛ پس از آن به سوی
مرکز می رود؛ رویدادها را با جزئیات عجیبی کنار هم می چیند و مخاطب را
همگام با خود به سلولهای زندان مخوف کوه باد غزنی و زندان پلچرخی
کابل و از آن جا به شهرو به کانون تصمیم گیری می برد. مهم ترین ویژگی
روایت ، ارائه جزئیات رویدادها به سبک و شیوه خاص آن است؛ شبیه به
فیلمی که مخاطب با دیدن آن با جزئیات کامل صحنه آشنا می شود. امروز
در سینما این سبک پردازش ارزش بلندی دارد.
سبک روایت ، عالی و منحصربه فرد است . با خواندن روایت ، مخاطب
ناخودآگاه از حاشیه و از نقش «تنها مخاطب» به متن رویدادها کشانده
می شود. می شود بخشی از سرگذشت تلخی که نویسنده در روزگاری
نه چندان دور، آن را تجربه کرده است .
کتاب بازگوکننده آن بخشی از تاریخ معاصر افغانستان است که در
یک سوی آن ، کارگزاران قدرت و سیاست این سرزمین، در دل فضای مسلط
بر منطقه و جهـان غـرق و در ذیل شعارهای پرطمطراق «انقلاب ، خلق و
خوشبختی خلق» استحاله می شوند و در طرف دیگر آن شهروندان عادی
و آزاداندیشان کشور، ماه ها و سالها رنج میکشند و مصیبت می بینند.
کتاب به شکل خاموشانه نکته هایی را از بخش مشخصی از تاریخ کشور
به دست می دهد که ارزش جامعه شناسانه و روان شناسانه دارد. مخاطب
با خواندن روایت به این نکته پی می برد که ایدئولوژی در آن حال و احوال
با افغانستان و با فرهنگ همزیستی مسالمت آمیز این سرزمین چه کرده
است . او متوجه می شـود کـه عـده ای زیر نام جنبش چپ چـه فجایعی را
بر مردم این سرزمین روا داشته اند و عده ای دیگر به نام دین و نجات آن ،
چگونه خواسته یا ناخواسته هسته هیولای تباه کن و آدم خوار «بنیادگرایی
دینی»
را در این سرزمین بنیاد گذاشته اند؛ هیولایی که امروز همچنان
میتازد و حتی فرصت بازاندیشی را از مردم این سرزمین گرفته است .
در دل روایت ، «مخاطب» رؤیایی را می بیند که مظلومانه به باد رفته
است؛ آزادمردانی که چه ناجوانمردانه سلاخی شده اند و اندیشه های
آزادی بخش و انسانی که قبل از رسیدن به شکوفایی و بالندگی،
بندوبساط شان از بیخ و بن خشکانده شده است . این رؤیا، این حسرت
امروز بر دل انسان این سرزمین نشسته و شاید تا همیشه باقی بماند. این
بخش تراژیک روایت است . دل مخاطب پر می شود از بغض و گلویش عقده
میگیرد. به مخاطب ، احساس هویت مشترک با نویسنده دست میدهد.
نویسنده به او توضیح می دهد که چگونه شانس های ترقی خواهی و ثبات
در این سرزمین از بین رفته است .
نمی توان روایت را خواند و به گذشته نرفت؛ گذشته ای خون آلود و
ویران شده که امروز و آینده ما از دل آن بیرون آمده است . به بیان روشن تر،
ایـن اینـده خونین و مفلوک ، اینه تمام نمای همان گذشته ظلمانی و
پردردی است که روایتگر، روزگاری با تن و جانش آن را تجربه کرده است .
اینجاست که می توان اینگونه طرح پرسش کرد: ارزش کتاب «خاطرات
زندان؛ سرگذشت ، چشم دیدها» چقدر است؟ پاسخ این پرسش، ارزش
روایت را به خوبی بازگو می کند. یافتـن ایـن پاسخ به مخاطب احساس
مسئولیت می دهد؛ او را به فکرکردن وامی دارد و به او به عنوان شهروند این
سرزمین توضیح می دهد که چرا و چگونه افغانستان به اینجا رسیده است .
اسحاق احساس
کابل، ثور ۱۳۹۹ خورشیدی
Reviews
There are no reviews yet.