مدتی می شود که هیچ کدام زبان یک دیگر را نمی فهمند. کاسه صبر ادهم به سر
رسیده است. سلیمان دیگر آن فرزند مطیع و فروتن نیست؛ به وحش می ماند.
چیزی او را دگرگون کرده است. در درون شعله ای نهان دارد؛ درد بی درمان دارد.
او سلیمان سابق نیست؛ خانه گریز و سرکش شده است. تا به او نگاه می کنی تاب
و توانش را از دست می دهد، انگار فکر می کند که با نگاه کردن، درونش را
می خوانی؛ ترس از افشا شدن دارد. ترس از چپه شدن تشت رسوایی اش دارد.
عاشق شدی؟ مردانه بگو! عاشق شدی؟ خوب عاشق شدن این همه خلق تنگی
ندارد. دخترهای «بزنیچی» شب و روز خوابت را می بینند؛ صدتا عاشق داری.
دروازه کی را بکوبم که جواب رد بدهد؛ از تو یک اشاره و از من به سر دویدن. نه،
عاشق نیستی. اگر عاشق می بودی از من پنهان نمی کردی. درد تو بیشتر از عاشق
بودن است. سلیمان! این چه بازی است که با من شروع کرده ای؟…
خواب از چشم های ادهم رخت بربسته بود. تمام شب در بخاری چوب
انداخته بود و آتش کرده بود، ساعت یک شده بود، دو شده بود و حالا می رفت که
سه شود، اما از سلیمان خبری نبود. به کدام گور رفتی ناخلف ؟! از در و دیوار آفت
می ریزد و تو بی خیال به هر طرف قرتک می زنی. و…
پارهای از کتاب
MAECENAS IACULIS
Vestibulum curae torquent diam diam commodo parturient penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse parturient a.Parturient in parturient scelerisque nibh lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendrerit et pharetra fames nunc natoque dui.
ADIPISCING CONVALLIS BULUM
- Vestibulum penatibus nunc dui adipiscing convallis bulum parturient suspendisse.
- Abitur parturient praesent lectus quam a natoque adipiscing a vestibulum hendre.
- Diam parturient dictumst parturient scelerisque nibh lectus.
Scelerisque adipiscing bibendum sem vestibulum et in a a a purus lectus faucibus lobortis tincidunt purus lectus nisl class eros.Condimentum a et ullamcorper dictumst mus et tristique elementum nam inceptos hac parturient scelerisque vestibulum amet elit ut volutpat.
Reviews
There are no reviews yet.