بوی بهی
مریم دستمال سبز چهارخانه ای زیر گلو بسته بود، دست هایش را بر زانوها
حلقه کرده بود و با گذاشتن سر بر روی آنها، به دستان پدر که سبد میبافت،
نگاه می کرد. پدر بعد از خوردن ماست با نان، بساط سـبـد بـافی اش را بر پا
کرده بود و بدون اینکه حرفی بزند با کلکهای لرزان، چوبها را لایه به لایه
می خزاند و عنکبوت وار می تنید. می تنید و گاهی مکث کوتاهی می کرد و سبد
را بالا می گرفت و پیش چشمش دوری می داد، به بافتهای آن نگاه می کرد و
اگر می دید بافتی بزرگتر از دیگر بافتهاست بـا سـر انگشتان آن را هم گـون
می کرد و بعد تنیدنش را از سر می گرفت.
چراغ نفتی را بروی کاسه سفالی وارونه ای کـه لبـه آن ماست خشکیده ای
داشت، گذاشته بودند تا نور بیشتری را برای پیر مرد بتاباند. شعله چراغ، زرد
و لرزان بود و به سختی اتاق را روشن می کرد. پیرمرد بعد از این که چوبی را
می بافت و اضافه آن را با چاقوی تیزش می برید و سر آن را در آخرین لایه فرو
می برد؛ دست دراز می کرد و از کنارش، چوب دیگری بر می داشت و یک بار
آن را در روشنی چـراغ می چرخاند و بعد از اطمینان از همـزاد و همطراز
بودنش با چوبهای تنیده شده، سر آن را می گرفت، تاب می داد و به نرمی
در پشت تیر پایه جابه جا می کرد. او از این پایه به آن پایه چوب را خزاند، می بافت
و دیوار سبد را بالا می برد.
اتاق با گلیم رنگ و رو رفتهای فرش شده بود که قد و تنـی بـرای پوشانیدن
همهی کف آن نداشت. در بالابلند اتاق رخت خوابی قرار داشت که از بغل آن
گوشه ای از لحاف سرخ رنگی بیرون زده بود و در بالای رختخواب تـاقـی بـود
که از آن پرده سفید رنگ چرکینی آویختـه شـده بـود. گوشـه هـای پـرده
خامک دوزی شده بودند که در گوشه پایینی سمت چپ آن با حروف درشتی
“تبریک” نوشته شده بود. در سمت چپ اتاق، از کلکین کوچکی با شیشه ترک
برداشته، فقط تاریکی از بیرون به داخل می ریخت و انارهایی که از سقف
آویزان بودند بسان گلولههای معلق سیاه رنگی می نمودند.
مریم گاهی به پدر و گاهی به سایه پدر که بر روی دیـوار بـا لـرزش شعله
چراغ، با هم می لرزیدند و می خمیدند و کوتاه و دراز می شدند، نگاه می کرد و
حالش از نوری که از سوراخ های سبد نیمه کاره بر دیوار می تابید و می چرخید
و تند تند بر روی دیوار م دوید و می باشند، برهم می خورد. و…
فهرست داستانها
اگر تفنگ من صدا کرده بود!
بود و نبود.
بوی بھی.
داستان یک داستان
ستواری که دود شد
سرخ و سفید
حسرت
نیمه ی گمشده
دلی که ریس ریس شد
سایهی لرزان
Reviews
There are no reviews yet.