پارهی از کتاب:
هواپیمای نظامی اردوی کانادا به هوا برخاست و به نرمی از روی درختان سرو
و چمنهای سبز گذشت، به ساختمانهای سر به فلک کشیده شهر رسید و با
عبور از روی شهر، در غروب زیبای تورنتو گم شد.
ماری که در کنار پنجره نشسته بود با دور شدن از تورنتو، کتابی را از کیفش
بیرون کرد و شروع به ورق زدن کرد. این کتاب در باره افغانستان بـود. مـاری
برای اولین بار فهمید که قندهار یکی از ولایت های بزرگ افغانستان است و
در گذشتههای دور برای سالهای متوالی پایتخت بوده و راه ابریشم از آنجا
می گذشته است و هم سرحد ایالت بلوچستان پاکستان میباشد.
ماری تصاویری را که از قندهار با خود داشت یکی پی دیگـری بـه دقـت
تماشا کرد؛ همه حکایت از زندگی و زیبایی در آن شهر داشتند.
ماری مفهوم جنگ در افغانستان را نمی دانست، ولی این را می دانست که
سربازان کانادایی برای یک ماموریت بزرگ به افغانستان رفته اند. او هم ماننـد
شوهرش و دیگر شهروندان کانادایی، از تلویزیون هـا بحـث هـای اعضای
پارلمان و سیاست مداران کشور خود را شنیده بود که بعضی مخالف ایـن
ماموریت بودند و بعضی هم به این باور کـه اگـر امنیت افغانستان را تأمین
نکنند، امنیت خودشان در کانادا به خطر می افتد.
Reviews
There are no reviews yet.