شام آخر افغانی
شامِ آخر افغانی یک رمان تاریخیست که از منظر یک مجاهد پیر دیده میشود: داستان بابه رمضان. او که در جوانی غرفهیی در میان بازار لیلامی (لباسها و کفشهایی که از پاکستان وارد میشود) فروشان داشته، حالا یک فرمانده پیر از نفس افتاده است که در اتوبوسی پر سروصدا به سمت آیندهیی پر تشویش میرود. بابه رمضان تمام جوانیاش را در میان کوههای افغانستان ،دوشادوش مجاهدان و همرزمان جنگیده تا روسها را از کشورش بیرون کند.